۱۳۸۸ مرداد ۱, پنجشنبه

پیرمرد و...اصلا هیچی

...این متن ایمیل آقا پیری رو بدون هیچ تغییری میزارم اینجا(قابل توجه کسایی که میخوان با چرت و پرت نوشتن تو قسمت نظر خواهی اینجا رو خراب کنند!!!)عزیزم... بابا پیری قربونت بره...من نمیدونم چه مرضی دامن گیر ما ایرانی جماعت شده که غیر از دروغ چیزی دیگه نه میتونیم بگیم و چون خودمون دروغ گوئیم نمیتونیم به دیگران اعتماد کنیم. عزیز دل بابا ....یه نگاهی به این ملت بندازی میبینی که همه ما کم و بیش داریم زیر جبر این زمونه از بین میریم پس بنابر این ما که دیگه نباید به هم دروغ بگیم و تهمت بزنیم.از دروغ چه سودی میبریم؟ مثلا خود من ...غرض از نوشتن این خاطرها ابراز هیچ ادعائی نیست چون من اصلا احتیاجی ندارم که چیزی رو به کسی ثابت کنم بلکه میخوام( همینطور که به صاحب این site هم گفتم)مثل همه از خاطراتم بگم. همه میدونیم که امروزه اگر هر فرشته معصومی هم باشه( سارا خانم گوش کن!!) وقتی جلوش با زانتیا و یک دسته هزاری یا تراول ترمز کنی....سوار میشه و همون تو ماشین کیرتو میخوره (25000 تومن)...مال منو که میخورن...شماها رو.... نمیدونم!!!! چرا راه دور بریم...تو همین site من(و یکی از دوستام) برای یه دخترخانمی(که امیدوارم که شهامت داشته باشه و خودشو معرفی کنه) یه میل زدم و با کمال صداقت گفتم میخوام باهات حال کنم...اگه کاسبی... چشم از خجالتت در میام و اگه اهل عشق و حالی....بیا برات همه کاری میکنم.....گفت اول عکس بده که منم براش دادم. ازش عکس خواستم برام فرستاد بعدش دیدم یه عکس دیگه ای رو (مال کس دیگه رو) برای رفیقم داده منم جفت عکسها رو برای دختره فرستادم و گفتم خجالت بکش این عکسها مال کدوم بدبخته که فرستادی؟؟؟...من که با کمال صداقت و روراستی باهات برخورد کردم دیگه دروغ چرا؟ من که برات همه کاری میکردم....بگذریم .... اینو بدون که راستی از همه چیزی بهتره . یه روز تو یه عروس که تو ویلامونگرفته بودیم یکی از دوستان ازم پرسید که تو چطوری این همه کوس و کون گیرت میاد گفتم کاری نداره نیگاه کن...رفتم جلوی یه دختر خانمی که تنها وایساده بود رو گرفتم و چیزی در گوشش گفتم اون دختره چشم غرهای رفت و شروع کرد فحش دادن ....برگشتم پیش رفیقم و گفت بابا داری چیکار میکنی؟؟چی گفتی؟ گفتم هیچی به دختره گفتم اهل حال هستی؟ میخواهی کوس بدی؟ رفیقم گفت به به پس تو حتما روزی صد تا فحش میشنوی!!1گفتم اره ولی خیلی وقتها طرف اهل حاله و کوس و کون گیرم میاد!!! صحبت از صداقت شد یادم میاد دو سه ماه پیش یک روزه بارونی ساعت تقریبا نه صبح بود میرفتم شرکت که سر چهارراه پارک وی (به سمت ونک) یک دختره وایساده بود و دست برای تاکسی نگه میداش برای همین فهمیدم که کاسب نیست ولی نمیدونم چرا یهو براش چراغ زدم و هفت هشتمتر جلو تر براش وایسادم نیگاه کردم دیدم تحویل نگرفته و هنوز منتظر تاکسیه...بازم بر خلاف معمول دنده عقب گرفتمو جلوش وایسادم....شیشه رو دادم پائین و گفتم دخترم من تا ونک میرم میخواهی تا یه جائی برسونمت؟ نگام کرد و گفت مرسی و همینطور که سوار میشد گفت خیلی ممنون تو این بارون اصلا تاکسی گیر نمیاد. تا سوار شد دیدم بوی ادکلن مردونه تو ماشین پیچید تو صورتش که نگاه کردم دیدم آرایش کاملی نداره یعنی چشمو ابرو کشیده ولی بدون ماتیک....این بود که حدس زدم از پیش کسی میاد....از طرفی ....زیرچشمی هم کیر منو دید میزد.... کم کم سر حرف و باز کردم از زمین گفتم و از اسمون بافتم....حرف کشوندم به جائی که میخواستم... گفتم وضع خیلی خرابه .. به هیچ کس نمیشه اعتماد کرد...اگه بهشون دست بدی....دیگه نمیتونی پس بگیری...منبیشتر دلم برای شما جوانها میسوزه چون ماها که دیگه کارهامونو اون قدیما کردیم...اما الان مگه میشه؟؟؟با این حرفام یه کمی احساس راحت تری پیدا کرد و مثل ادمهائی که تازه از زندان انفرادی امدن بیرون دلش و باز کرد و گفت شما درست میگید الان وضع خیلی خراب شده ادم جرات نداره حتی با خوانوادش راجب دوستاش صحبت کنه. اگه میخوای کسی رو ببینی یا قرار بزاری باید تو خونه دروغ بگی .....مثلا بگی دارم میرم گردش علمی...یا بگی از طرف دانشگاه میرم اردو..اینو که گفت منم دل و زدم به دریا و با خنده پرسیدم ببینم...الان از پیش کسی میای مگه نه؟مکسی کرد و گفت بله.... ولی شما از کجا فهمیدین؟ گفتم آخه بوی دوستت تو ماشین پیچیده...دفعه دیگه قبل از اینکه بیائی بیرون یادت باشه به خودت پرفیوم زنونه بزنی و ماتیک هم یادتنره!!! مونده بود که چی بگه.گفت ببخشید منظورتون و نمیفهمم!! گفتم دخترم من مثل باباتم ناراحت نشو من و تو ممکنه که دیگه همدیگرو نبینیم پس خوب گوش کن.. الان ساعت 9 صبحه تو هم داری بوی ادکلن مردونه میدی با خوانوادتم که راحت نیستی....ماتیکت هم که پاک شده..... ازهمه اینها من برداشتم اینه که صبح زود یواشکی با دوستت قرار گذاشتی که یا همدیگرو ببینیدو یا با هم حال کنید ...حالا هم کارش تموم شده داری میری....(بعد قبل از اینکه حرف آخرمو بزنم با خودم گفتم یه برگی بهش میزنم یا میگیره و عشق و حال یا اینکه پس میزنه و پیاده میشه).... بعد گفتم.... اما از زیر چشمی نگاه کردنت به کیرم میفهمم که کار تو هنوز تموم نشده ...اینو گفتم و سر کیرم که اندازه کله گربه هست رو دراوردم نشونش دادم و گفتم دوست داری اون چیزی رو که زیر چشمی نیگاهش میکنی توکوست حسش کنی. دختره مونده بود چیکار کنه ..چی بگه از طرفی هم شاید به خودش میگفته.... من که اینو دیگه نمیبینم...حالم هم که خرابه...پس بزار هر چی میشه بشه.... به شرکتم که رسیدیم رفتم پارکینگ زیرزمین که ماشینو پارک کنم که دختره گفت کجا میریم من دارم میترسم گفتم نترس ...بعدا از من تشکر میکنی.اول قبول نمیکرد ولی کلی بهش اطمینان خاطر دادم و رفتیم بالا .به منشیم گفتم اگه کسی منو خواست بگو هنوز نیامدم...با دختره رفتیم تو دفترم درو قفل کردمو بغلش کردم و صورتشو بوسیدم...آروم برشگردوندم بردمش رو صندلی و دو زانو رو صندلی نشوندمش....مانتوشو دادم بالا ....شلوارشو با شورتش تا زانوش کشیدم پائین…. اروم لمبرهاشو از هم باز کردم و گفتم بزار ببینم چی قایم کردی بین این دو تا....کمرش قوس ورداشت.... کونشو داد بالا.... سوراخ کونش افتاد بیرون....گفتم وآآآآی ی ببین کونت هنوزخیسه چه بوئی میزنه....اروم با صدائی که میلرزد گفت ببخشید اصلا فرصت نکردم خودمو کامل تمیز کنم دوستم کارشو کرد و من امدم بیرون پرسیدم تو چی؟با صدائی آروم و لرزون گفت من؟؟ هیچی!!! خواهش میکنم آآآبمو بیاررر دیگه معطل نکردم کیرمو گذاشتم دم کوسش و پرسیدم با کوس حال میکنی؟ سرش رو به علامت اره بالا و پائین کرد و منم کردم توش که یهو گفت آآآآخ خ خ جوووون چه کیر داغی داری....چه کلفته....تمام کوسمو پر کرده. شروع کردم عقب و جلو کردن ...سرمو بردم دم گوشش و گفتم جون... فدات شم کوست چه ابی انداخته....از کیرم خوشت میاد؟؟ قالب کوست هست؟؟ از دوستت کلفتره؟؟ مال دوستت رو دوست نداری؟؟ کوچیکه؟؟ دوستت آبتو نمیاره؟؟ کونت میزاره بعد میگه برو؟؟ خوب عیبی نداره...تو هم الان اب میدی....الان راحت میشی.... اینهارو که میگفتم حالش بدتر شد حالا دیگه خودش عقب و جلو میکرد هی میگفت وآآآای دارمدیوونه میشم..... کیرت تا ته کوسمه....آخ جوووون بالاخره یه کیر تو کوسمه که دردم بیاره....منم دیدم این دختره خیلی حالش خراب شده دستشو گرفتم و رو زمین و به پهلو خوابوندمش خودمو بردم بین پاهاش....پای راستش زیرم و پای چپش رو آوردم بالاو گرفتم بغلم (مثل قیچی شده بودیم) کیرمو کردم کوسش و شروع کردم عقب و جلو.... بعد با شصت دست راستم سوراخ کونش رو و با شست دست چپم چوچولشو رو میمالوندم که دیگه حسابی آه و نالش بلند شده بود شروع کردم محکم کردن...با هر ضربه ای که تو کوسش میکردم نیم متر جلو میپرید...هی جیغ میزد وآآآآی کوسم ...وووآآآآی سوراخه کوسم داره پاره میشه....آآآآآخ ...ووووآآآای آآآه ه ه ه که یهو دستشو گذاشت رو سینه ام و چنگی کشید و بعد از چند تا تکون تکون خوردن بی حسو حال رو زمین ولو شد. ابم که داشت میامد پرسیدم کجات بریزم ...با بی حسی گفت هر جا که دلتمیخواد....منم کیرمو درآوردم و آآآآررروم کردم تو کونش....با یک صدائی که از ته چاه میامد فقط تونست بگه آآآی ی ی کارم که تموم شد کیرمو که از کونش بیرون کشیدم سوراخش تا چند لحظه چشمک میزد.... و بعد بی صداوبیحرکت کف زمین ولو شدیم.تو فکر میکنی اینها که گفتم خیالاته؟ دروغه؟ هر جور راحتی.....بابا پیری محبوب

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر